افرا،یا روز میگذرد
نمایشنامهها و فیلمنامههای بهرام بیضایی کوتاه اما پر از حرف و معنا و تاریخ این سرزمیناند. امسال هدیه تولدم، چند جلدی از آنها بود. این شبهای بلند وقتی که می خوانمشان نفسم میگیرد. انگاری تمام سرگذشت آدمهای این سرزمین را با هم چکانده باشی وسط چند ورق کاغذ!! عصارهای از فرهنگ و سیاست و دین و زندگی مردمان ایران!! افرا هم یکی از همین مردمان است. افرا سزاوار، دختر خانوم معلمی که خانوادهای ضعیف دارد و مادرش کمک دست شازده خانوم بدرالملوک است! یک زن قجری که از قضا پسری دارد شیرین عقل - بماند که همه ی اینها نمادند! - شازده خانوم سعی میکند برای حفاظت از میراث قجری شان، افرا را به عقد شازده چلمن میرزا درآورد تا هم میان جمع سربلند بماند و باقیماندهی ثروت و حیثیتش توسط دختران قجری به باد نرود و هم معلم سرخانهی مفتی داشته باشد. اما افرا با وجود تمام حجب و حیا و قدردانیاش، نمیتواند این موضوع را بپذیرد، چرا که خود را از جنس ِآن خانواده نمیبیند، پس بهانه میآورد که نامزدی دارد مهندس و خارجنشین. پسرعمویی که وجود خارجی ندارد اما به همین زودیها قرار است که به ایران برگردد. و داستان ِزهرریختن شازده خانوم از اینجا آغاز میشود.
افرا، یا روز میگذرد - بهرام بیضایی - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان - چاپ هفتم - 1398
بعد از خواندن افرا، به یاد داستان کوتاه آدمخواران اثر ژان تولی افتادم. همان اندازه که در آن داستان، در طول یک شبانهروز، شاهد وحشیگری و درندگی افراد روستا نسبت به آلن بودیم، در اینجا هم در طول یک روز، رفتار اهالی محل با افرا، چنان از این روز به آن رو میشود که برایمان قابل هضم نیست! منتها در آدمخواران، آسیبهایی که به آلن میرسد بیشتر جسمیاند! در واقع تا جاییکه او را به جرم خیانت به وطن میکشند و از جنازهاش کبابی میسازند و مردم از آن در جشن میخورند! اما در افرا، این آسیبها روحی و روانیاند. شاید از آن جهت که برای ایرانیان، آبرو و حیثیت چیزی فراتر از مرگ و زندگیست. به همین دلیل، سادهترین راه برای کشتن یک انسان، بیآبرو کردن اوست. خصوصا اگر زن باشد! پس افرا را که خانوم معلمیست بسیار متین و محبوب و مهربان، به چهرهای بدل میکنند که مخاطب انگشت به دهان میماند. آن هم از طرف کسانی که او را میشناسند!! (داستان آشنایی نیست؟! ) چنین اتهامی چگونه قابل جبران است؟! و دلیلش اصلا چیست؟!... مردم ما چگونه مردمی هستند؟!... این سوالها را بارها از خودم میپرسم و به پایان داستان فکر میکنم. به روزی که میگذرد اما چگونه میگذرد؟!... و راهی که بهرام بیضایی در پایان داستان پیش روی افرا میگذارد... . افرا را باید خواند.
سخت معتقدم استاد بیضایی از اون دست آدم حسابیای مملکته که هیچ وقت درست درک و دیده و شنیده و حتی خوانده، نشده. این نوشتهاش رو خوندم و جالب اینکه دقیقاً پشتبندش فیلم «مرگ یزدگرد» رو دیدم (حتماً میدونی که بازیگراش مهدی هاشمی و سوسن تسلیمی هستن و از روی نمایشنامهای به همین اسم ساخته شده) و واقعاً لذت بردم از دنیایی که استاد برام به تصویر کشید و چنان حال خوشی (به لحاظ عمیق بودن آثار بیضایی) اون چند روز داشتم که دلم میخواست دائم بشینم یه گوشه و فقط به حرف حساب اون دو تا اثر فکر کنم. اون حالم رو برای همه آرزومندم! :)
چقدر جالب بود ..مرسی بابت معرفی :)...
"شاید از آن جهت که برای ایرانیان، آبرو و حیثیت چیزی فراتر از مرگ و زندگیست"
به نظر منم یکی از جنبه های اصلی فرهنگ ایرانی همین "اهمیت زیاد قائل شدن برای آبرو و حیثیته"
به این میگن یک معرفی جوندار. که داستان رو لو نمیده. اما بهت میگه قراره با چی طرف باشی و چیزی که باهاش طرفی قراره به چه اندازه خوب یا بد باشه.
.
افرا رو نخونده بودم. اما دیگر نمایشنامههای بیضایی هم دقیقاً همینه که گفتی. اینکه گویی عصارهای از مردمان این سرزمین رو گرفتی و چکوندی روی ورقههای کاغذ. چند وقت پیش یک مستندی هم ازش پخش شد. اگر ندیدی پیشنهاد میکنم که ببینی. جز اون یک ماهنامهای هم توی کاشون منتشر میشه به اسم کاج سبز. شمارۀ 2 این ماهنامه ویژۀ بهرام بیضایی بود. اون رو هم اگر توی اینترنتبازیها جستوجو کنین میدونم که هستش. اگر هم خودم پیداش کردم، لینکش رو براتون میفرستم. مطالب خوبی داشت.
این روزها اسم نمایشنامههای بهرام بیضایی رو چند جا دیدم و فکر کنم باید برم سراغشون. برای شروع میرم سراغ افرا.
ممنون بابت معرفی.
در بین آثار بیضایی [نمایشنامه ها] بعد از «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» ، افرا به نظرم شاهکار ترین کار بیضاییه.نمیدونم میشه فیلم تیاتر این کار رو گیر آورد یا نه.اجرایی که خود بیضایی از این متن داشته.من توی ارشیو دانشگاه دیدمش،روی صحنه اومدن این کار هم درخشانه.
منتها بعد از اجرای خود بیضایی از افرا من چند اجرای دیگه از افرا دیدم که به نوعی متن رو حیف میکرد :( بیضایی حق بزرگی به گردن ادبیات نمایشی ما داره
این جا میتونی یکی از اجراهای این نمایشنامه رو ببینی:
https://www.tiwall.com/p/afra6
اجرای به کارگردانی خود بیضایی نیست. اما به هر حال جان گرفتن یه متن توسط دیگران بعد از خوندنش دلچسبه.
بهرام بیضایی انگار خیلی بیشتر از سن شناسنامهاش زندگی کرده، جزو عجیبترین آدمهاییه که میتونی بشناسی و با آثارش درگیر بشی.
خیلی از نمایشنامههاش رو خوندم ممنون از این معرفی شسته رفته و خوب.
ممنونم بابت معرفی :)
اون سنگ روی جلد نشونه ی چیه!؟
تا حالا چندین کتاب که زندگی سخت یک خانم رو به تصویر میکشن خوندم
ولی خب هیچ کدوم ایرانی نبودن