جاودانگی محمدرضا شجریان؛ خسرو آواز ایران
چند روزی بود که می خواستم درباره اش بنویسم اما هر بار مکث می کردم تا کلمه هایی درخور وجود او پیدا کنم! کلماتی که پیدا نمی شدند چون من بلدشان نبودم! رفتنش را باور ندارم. راستش هر باری که صدایش را می شنوم، انگار اولین باری ست که دارم با آوازش، با نوع نگاهش، با تفکر و مکتبش آشنا می شوم؛ هر بار تازه تر از قبل. از او یاد گرفتم که چگونه به شعر و موسیقی گوش بسپارم! با او توانستم به فرهنگ و هنر غنی گذشته مان نزدیک شوم. صدایش برایم تداعی حضور خدا بود. خالص و مومن! ربنایش به رمضان و روزه هایم معنا می داد. بعد از او دیگر هیچ ماهی رمضان نبود و دیگر هیچ روزه ای طعم نزدیکی به خدا را نمی داد! وقتی به ممنوع التصویری اش فکر می کنم یاد حکایتی در رساله "لغت موران" شیخ اشراق می افتم. حکایت خصومت خفاشان با آفتاب پرست! وقتی که دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند در ظلمت و تیره گی شب، آفتاب پرست را اسیر کرده و به آشیانه فلاکت خود بیاورند و بعد نقشه ی قتل او را بکشند. پس دور او جمع شدند و شور کردند و به این نتیجه رسیدند که هیچ مرگی دردآورتر از مواجه با آفتاب نیست! چرا که او را با خود قیاس کرده بودند بی خبر از اینکه آفتاب پرست آرزوی چنین قتلی را داشت! پس چون آفتاب دمید، او را از خانه ی نحس خود بیرون انداختند تا با دیدن شعاع آفتاب بمیرد و آنها دلخوش بودند؛ " اگر خفافیش بدانستندی که در حق حربا بدان تعذیب چه احسان کرده اند، چه نقصانست در ایشان بذوق لذت او، همانا در غضب بمردندی!"
از رفتنش با تصویری از همایون شجریان باخبر شدم. تصویری که او را سیاه پوش و گریان نشان می داد در حالیکه با سوز می خواند" برو آنجا که تو را منتظرند... " و راست می گفت! او بزرگتر از اینجا و این زمان بود!... خوش به سعادت او که دست ها به دعا برایش بلند شد نه به نفرین و دشنام! خوش به سعادتش که عمری با عزت زیست و قلب ها را از عشق و هنر لبریز کرد. این درس بزرگی ست برای آن هایی که عمری به پلشتی زندگی می کنند و قلب ها را از کینه و نفرت آکنده می سازند!! این سفر برای همه ماست. کاش لحظه ای به کیفیت رفتن مان فکر کنیم!!
بعضی انسانها فراتر از زمان خودشون هستند و این باعث میشه یه وقتایی فهمش برا خیلیا دشوار باشه و این رمز ماندگاریشونه
روحشون شاد
آفرین. من هم شجریان رو دوست داشتم.
خیلی خوب بود و کار خودش را کرد. مسلما تجربههای ناب فهم را درک کرد. خوشا به حال ش. یک نمونه زندگی خوب.
من خیلی ناراحت نشدم. یعنی واقعیت ش سر سوزنی.
شجریان، مهران مدیری، الهی قمشهای، چند نفر دیگر هستند که فقدان اینها برایم تاثیر گذار است. اما تاثیر ش غم نیست، احتمالا رفتن را بیشتر از همیشه درک میکنم.
آدم های بزرگ که زیستنشون برای بهانه ای است که به بشر چیزی بفهمونن مخلوقات عجیبی هستند و بدا به حال من که حسرت شنیدن صدای زنده اش در کنسرتی برای من ماندگار شد. مثل محمدرضا لطفی و پرویز مشکاتیان ... پیشنهاد میدم مجموعه استوری هایی که طاها افشین تو پیج اینستاگرامش در مورد شجریان داره می سازه رو ببینید من دارم درس های زیادی از زندگیش می گیرم اینکه چقد شوق یادگیری داشته و چقد خدا آدم هایی که جلوی پاش گذاشته نازنین بودن ... شاید یه روزی که مجال امونم بده در مورد این درس ها هم که از زندگی شجریان دارم می گیرم بنویسم ...
هعی هعی هعی... جز آه کشیدن چیزی نمیشه گفت... واقعاً خیلی هنره که چنین هنرمند و انسان بزرگی رو توی کشورت داشته باشی اما نهتنها هیچگونه همکاری برای خلاقیت و شکوفایی بیشتر باهاش نکنی، بلکه دست و پاشم ببندی که مبادا خودش خودجوش بدرخشه... واقعاً شرم بر هر کسی که یه شخصیت بزرگ و صدالبته تاریخی و برجستهٔ مملکت رو این طور آزرد...
استاد فوت نشده هنوز هم زنده است و تا پایان دنیا هم زنده میمونه اما اونایی که با ریشخندهای شیطانی و چرکشون این «کثافت» رو راه انداختن نهتنها محکوم به گم شدن و فراموشی تو دل تاریخن بلکه تا ابد هم مُهر بدرنگِ «ننگ» روی پیشونیشون موندگاره...
شجریان از دنیا نرفته، دنیا از داشتنش محروم شده!
بعد از کرونا اولین جایی که میرم قطعاً توسه، شک نکنید...
تسلیت... درد بزرگیه.