چیزهایی که می دهیم؛ چیزهایی که عایدمان می شود!
چند روزی ست که خبرهای مربوط به تجاوز جنسی بعضی اساتید هنر را در صفحه های مجازی دنبال می کنم. خواندن حرف های زنان و مردانی که به شکل های مختلف مورد تعرض قرار گرفته اند، احساسات ضد و نقیضی را در آدم بیدار می کند. خصوصا اگر تو هم زمانی در جرگه ی همین آدم ها بوده باشی و فضاهایی که آنها به واسطه ی هنر نقاشی و طراحی تجربه کرده اند، از نزدیک دیده باشی. خیلی سعی کردم با فکر و حرف هایم قضاوت شان نکنم. این را هم همین ابتدا بگویم که تجاوز جنسی مختص یک قشر خاص نیست. در همه ی مکان ها چه ورزشی، چه کاری و سیاسی و... وجود دارد. چیزی که مهم است این است که "متجاوز باید مجازات شود." فرقی نمی کند چه کسی باشد؟ و در چه سطحی از مقبولیت و معروفیت جامعه قرار داشته باشد! از این بابت خوشحالم که حالا به واسطه ی رسانه های جمعی، صدای آدم ها زودتر به هم می رسد و می توانند یکصدا بشوند و از چیزهایی بگویند که تا دیروز باید درباره شان سکوت می کردند!... امیدوارم هر چه زودتر صحنه ی مجازات این به اصطلاح اساتید! و در واقع بیماران روانی ِآزاد را ببینم!
روی حرفم اما بیشتر به سمت دختران و پسرانی ست که یا هنوز یاد نگرفته اند چطور باید از خودشان مراقبت کنند و یا حاضرند بخاطر رسیدن به هدف شان هر چیزی را بپذیرند! به شخصه، من هم در سالهایی که دانشگاه هنر می رفتم، کلاس ها و آتلیه های خصوصی و عمومی اساتید مختلفی را تجربه کردم. و تفاوتشان را حس کردم. خوب می دانم که لااقل آن زمان، نوع پوشش و شکل روابط آدم ها، خیلی با فضای بیرونی و واقعیت عمومی جامعه مان فاصله داشت. این را هم همه می گذاشتند به عنوان آوانگارد بودن هنرمند! چیزی که من هیچ وقت نمی توانم قبولش کنم. همین آزادی های بی حساب و کتاب که اکثرا شاید فقط توی فیلم ها دیده بودند و کپی بدشکلی از آن را در فضاهای هنری ارائه می کردند، باعث شد نتوانم در هیچ کدام از آن فضاها دوام بیاورم. از آن آدم ها و آتلیه ها دور و دورتر شدم. هر چه زمان می گذشت، روابط افسارگسیخته تر می شد و در نهایت مکانی که می بایست در خدمت تمرین هنر باشد، رفته رفته به هزار و یک دلیل، به شکل کازینو در می آمد! یکی - دو جایی را هم که سالم بودند و حرفه ای کار می کردند، به بهانه های واهی پلمپ کردند! چرا که مالکان و اساتید آنها حاضر نبودند دم آقایان را ببینند و سبیل شان را چرب کنند!!
این خیلی طبیعی است که آدم اگر مدتی در یک جمع باشد، ناخودآگاه به شکل همان جمع درمی آید و شاید خودش هم دیگر متوجه نشود چه تغییری کرده است. اما از دیروز با مرور حرف های دخترها - بخصوص - از خودم می پرسم " واقعا ارزشش را دارد؟!" بعد به خودم نگاه می کنم که در زمینه ی هنری به هیچ جا نرسیدم. و دوباره می پرسم: " اگر آنها بخواهند برای خودشان جایگاهی در جامعه ی هنری پیدا کنند، راه دیگری هم دارند؟!" و جواب می دهم : " نه! مگر اینکه یک اسپانسر پولدار و قدرتمند داشته باشند. وگرنه تنها راه موجود برایشان همین است که به حلقه ی یکی از این اساتید معروف درآیند و خب این هم هزینه ی خودش را دارد. " (دوباره تاکید می کنم نه همه ی اساتید!)
در جامعه ای که مجوز آموزشگاه ها و مراکز هنری را فقط به یک عده ی بخصوص می دهند که از قضا چندان هم نه از نظر حرفه ای و نه از نظر اخلاقی دارای استاندارد و سلامت هستند، در جامعه ای که اگر انسان درستی باشی و بخواهی در فضای سالمی کار کنی - چه استاد، چه هنرجو - آنقدر انگ می زنند و آزار می دهند که همگی به کنج خلوت خودشان پناهنده شده یا از کشور خارج می شوند، در جامعه ای که فساد در هر زمینه اش ریشه های بزرگی دوانده و هنرش هم به واسطه ی قدرت و پولی که در خود دارد، یکی از بهترین بسترهای سورچرانی عده ای خاص شده است؛ واقعا چه انتظاری می توانیم داشته باشیم؟! چرا حال و روز هنر و فرهنگ مان اینقدر خراب و مریض است؟! چه کسی مقصر است؟! آنکه مجوز می دهد؟ آن استاد؟ آن هنرجو؟!... کدامشان؟! بعد با خودم می گویم: " چیزی که در این میان اصلا اهمیتی ندارد هنر است! و مشکل اصلی هم همین است."
حرفهای من را حتما آن دسته از دوستانی که دستی در هنر دارند خیلی بهتر درک می کنند. تا وقتی فضای سالم و رقابتی در جامعه ی ما ایجاد نشود، همین کثافتکاری ها نه تنها در هنر، بلکه در تمام صنعت و اقتصاد و سیاست و ... ادامه دارد. تا زمانیکه قدرت به واسطه ی داشتن رانت و پول در دست یک عده ی خاص است، هیچ چیزی عوض نمی شود که بدتر هم می شود! اما وقتی ملاک هنر در جامعه ای ارائه ی یک مفهوم با کیفیت استاندارد باشد، وقتی آنقدر آموزشگاه و کلوپ هنری در شهری بود که اگر یک جایی حس بدی پیدا کردی، بروی جای دیگر. اگر استادی اذیتت کرد، بدانی استاد دیگری هم هست که بشود در کنار او آموخت و رشد کرد... وقتی حق انتخاب داشته باشی! قضیه خیلی فرق می کند. مطمئنا آن زمان آسیب کمتری هم به آدم ها وارد می شود و هم کم کم بقیه می فهمند برای ماندن در فضای کار رقابتی، مجبورند یک حداقل هایی را رعایت کنند و در نهایت هنرمان هم زنده خواهد شد!!
حق انتخاب داشتن، مسئله ی خیلی مهمی است! هر چند در همین فضای مسموم فعلی هم هنوز حق انتخاب داری! انتخاب بین حفظ کردن ارزش های قلبی خودت به بهای از دست دادن یک سری چیزها یا پیشرفت کردن و توی چشم آمدن به بهای از دست دادن یک سری چیزهای دیگر!! باید دید چرا در سال های اخیر، دیگر اثری از آن ارزش های قبلی نیست و خیلی ها حاضرند به هر قیمتی به خواسته هایشان برسند! هر دو طرف ماجرا را می گویم: چه آن استاد و چه آن هنرجو! ( باز تاکید کنم که منظورم همه نیستند! )
نقاشی از : مجتبی تاجیک
موضوع تجاوز یه بحثه ولی در مورد کیوان و آیدین من فکر کنم حدودای 8 نه سال پیش از این جور هرز پریدنای آیدین با خبر بودم، حتی مورد های اونها رو هم میشناختم...
موضوع اینه که تجاوز اسم جذاب و دهن پر کنیه، اون مورد ها، موقعی که به قول خودشون مورد عنایت قرار گرفتن چرا تن دادن، فکر کردی به زور کسی متوسل شده یا خودشون هم کرم ریختن و کرم داشتن؟
پس نتیجه میگیریم مادامی که عملی با رضایت و رکم طرفین صورت گرفته و زور و اجباری نبوده اسمش دیگه تجاوز نیست، اسمش رابطه نامشروعه، تن فروشیه نه تجاوز!
الان با مظلوم نمایی طرف خانم که راضی بوده تن داده که نمیشه اسمش رو عوض کرد
(این اولین باره تو چند تا وبلاگ نظرم رو تَکرار میکنم)
یک دورهای میگفتن توی جامعۀ اسلامی جرم و جنایت نیست. این چیزها نیست. نتیجه اینکه تا میشد از طرف حکومت و دستگاههای جاکم هم این مسائل لاپوشونی میشد. تهش ده سال بعد خفاش شبها دراومدن بیرون و چندین تن دیگر از همین ارازلی که تولید شدۀ همین سیستم بودند. هنوز هم همین قضیه حاکمه. هنوز هم خیلیها معتقدن در جامعه ما چنین چیزهایی نیست. ترجیح میدیم سرمون رو مثل کبک توی برف کرده باشیم و نبینیم عملاً. از اون طرف هم همین فشار نبودن و نیستها باعث میشه هیچ آموزشی نباشه. یک حجب و حیا یک پوشش کت و کلفت بین خانوادهها و بین افراد ایجاد بشه و اگر هم کسی دچار مشکلی شده باشه، به اجبار سکوت کنه. که نکنه فقط من بودم که دچار این مشکلات شدم؟ که نکنه آبروی خودم بره؟
نه تنها توی مکانهای هنری که حتی توی مدرسهها و محلهها و خانوادهها هم این مسائل وجود داره. فقط بازگو نمیشه. هنوز هم لاپوشونی کردن رو گویا ترجیح میدیم...
تجاوز چیز خیلی بدی نیست!
یعنی ریشه تجاوز در واقع صورت منحرف شده تمایل به خوشحال کردن دیگرانه.
هنر یعنی چی؟
هنر یعنی تلاش برای خوشحال کردن دیگران. برای سر حال آوردن دیگران. برای گره گشایی. برای به وجود آوردن یک بستر خوب.
خب، حالا چرا در محیط های هنری این عمل، یا بهتر بگم، چرا از جانب یک شخص هنرمند بیشتر میل به تجاوز وجود داره، چون اون شخص بیشتر تمایل به خوشحال کردن داره. تلاش های یکسویه کرده، و فراموش کرده که بایستی یک سویه باشه و میل میکنه به برداشت کاشته ها.
اینکه تصور کنیم همه بیمار روانی آمد و اساسا پا به عرصه هنر گذاشتند برای سو استفاده... ابدا.
من اگر بدونم یک شخص هنرمند تجاوز کرده، اول آفرین میگم به اون، که روح کوچکی نداشته ولی منحرف شده. منظورم شروع انحرافه. در ادامه که خیر، هدف دیگر به پاکی قبل نیست و سقوط شروع میشه.
میخوام بگم حرفههای اینجوری، تمایل به انحراف و دور شدن از اخلاص بیشتره. سالها شعرهای آوانگارد میگه با هدف بهتر کردن فضای جامعه، از سر خوش قلبی، ولی اون لحظه که با خودش گفت پس از این همه تلاش و خویشتنداری، بیام و لبخند رضایت رو بر لب مردم و طرفدارام ببینم، اونجا انحراف شروع میشه.
اینها رو گفتم،که بگم در تحلیل تجاوز نباید خیلی تصور کنیم که اونها موجودات پلید و روانی و خبیثی هستند. خیر. در جوانی احتمالا بسیار خوش قلب و مهربان بودند.. از اخلاص دور شدند، از فهم چیستی هنر دور شدند، رو کردند به گول زدن و توجیه خود. برای همین اکثر هنرمندان به شکل
Seduce یعنی گول عمل میکنند تا اجبار. Rape
صدا م کردند،باید برم!
نمیدونم چرا یاد تتلو افتادم که برای مجاز شدن هر کاری کرد و زیر سایهٔ هر کسی خودشو جا کرد اما آخرش با یه کوه امیدِ سوخت شده از کشور رفت (طرفدارش نبوده و نیستم اما معتقدم هر کسی باید بتونه از امکانات هنری کشورش استفاده کنه)
در مورد خود موضوع مطلب فقط میتونم بگم هنر پاکترین و مقدسترین دستساختهٔ انسانه که منبع الهام مستقیمش هم طبیعت (یا به زعم من: روح خدا) بوده و حیفه که بخواد آلودهٔ چنین کارایی بشه اونم توی کشور ما که هنر و ادبیات بخش غیرقابل انکاری از هویت و تاریخ ماست، به حدی که ما پادشاهان خوشناممون رو علاوه بر اقدامات سیاسیشون با دستآوردهای هنری یا روابطشون با هنرمندا میشناسیم و به خاطر همین بعضیهاشون رو به خاطر بدرفتاری با هنرمندا سرزنش میکنیم (مثل بلایی که اون زمان سر فردوسی آوردن) و این واقعاً دور از شأن و شخصیت کشور ماست که مثل خیلی کشورای دیگه هنرمون اسیر این دست روابطِ سبیل چربکنِ کمر به پایین بشه، واقعاً حیفه...
یکی از بهترین متنای این چند روز در مورد تجاوز بود که خوندم، خدا قوت به خودت و قلمت :)
نمی دونم حجم آماری این گونه رفتارها در چه جوامعی بیشتر است ولی شاید بچه های هنر بخاطر جو صمیمتی که در داخلشون هست بیشتر بازخورد این حوادث را داریم توشون می بینیم من خودم تو دانشگاه فنی و مهندسی بودم و یادم نمیاد تو زمان دانشجویی ام کسی شکوه ای در این خصوص داشته باشه (البته همواره شایعاتی در مورد استادانی بود ولی به یقین نمیشه گفت که فعلی صورت گرفته) چون اصلاً مطرح کردن چنین مواردی توی اون زمانها و حتی همین امروز هم هزینه داشت و دارد برای خود فرد ... ولی تو محیط کار تا دلتون بخواد شنونده این وقایع بودم از این جهت شنونده میگم چون خودم نظاره گر چنین رویدادی نبودم البته که گاهی فقط شایعه ای بیش نبود که منجر میشد آینده دو نفر و در مواقعی فقط خانم داستان طور دیگه ای رقم بخوره به هر حال تو جوامع صنعتی هم مثل هر جوامع دیگری میتونیم شاهد این وقایع باشیم وای به روزی که محیط خودش به این تشدید وضعیت کمک کنه اون موقع هم باید از زمین خورد و هم از زمان ... یکی از دلایل تغییر شغلم هم وضعیت جوی بود که حاکم بر اون محیط دوست داشتنی بود ... به هر حال از دیدگاه من فعل اشتباه اشتباه است و هیچ ربطی هم به شخصیت و جایگاه اجتماعی و رفاهی فاعل هم ندارد.
ولی اگه گفتن اینگونه مسائل هم هیچ فایده ای نداشته باشد حداقل این است که جوانان امروز یاد می گیرند که اشتباهات تجربه شده ما را انجام ندهند. البته اگر ببینند و بخوانند ...
درد انحصاری شدن هنر یک طرف، آسیبیکه به روح و روان قربانی میرسه یک سمت دیگه. واقعا یا باید مادی و درآمدزا به هنر نگاه نکرد و یا اینکه آلوده شد و مقاومت کرد. چی میشه گفت؟
آفرین
خیلی درست فرمودین، مسأله منم آینه که فاعل کیه؟
آیا مفعول هم مجرمه؟
مثلا اگر فعل مجرمانه ای اتفاق بیافته مثل رشوه، رشوه دهنده و رشوه گیرنده هردو مجرمند
ازین زاویه هم باید توجه داشت که اشتباه تحلیل وتشخیص نداشته باشیم
یکی از دوستام همیشه از مادرش گلایه مند بود که چرا بهش اجازه نداده به دانشگاه هنر بره ،میگفت مادرم خودش دانشجوی انصرافی هنر بوده و همیشه میگفت اینکه از دور عاشق هنر باشی خیلی بهتره تا مجبور به ترکش بشی بخاطر فضا و جو حاکم بر اون
چقدر تلخه واقعا ....