MINARI (میناری)*
داستان واقعی زندگی آدم ها با آن قالبی که رسانه ها، صبح تا شب توی بوق و کرنا می کنند، خیلی تفاوت دارد. در واقعیت کمتر پیش می آید که زندگی روالی منظم و پاکیزه و براق داشته باشد! شبیه آن چیزی که توی تبلیغات نشان می دهند؛ آدم های شاداب و خندان، لباس های خوش رنگ و تمیز، دکوراسیون ِآخرین مدل روز و غذاهای رنگارنگی که یا روی میز نشسته اند و یا توی یخچال انتظار شما را می کشند!! بله زندگی واقعی اصلا چیز دیگری ست - و این هیچ ربطی هم ندارد که شما کجای این کره ی خاکی باشید - چیزی بسیار متفاوت با آنچه که در ذهن ما می سازند و وادارمان می کنند تا برای به دست آوردنش، صبح تا شب مدام در حال دویدن و نرسیدن و فرسودن باشیم!
میناری داستان واقعی زندگی ست. داستان خانواده ای که برای داشتن یک زندگی بهتر، به سرزمین دیگری مهاجرت می کنند اما هر چقدر تلاش می کنند باز هم نمی توانند به آن چیزی که توی ذهنشان است برسند. هر روز با مشکلات ریز و درشت، دست و پنجه نرم می کنند و همین ها باعث دوری زن و مرد از هم می شود. مردی که تلاش دارد خانواده را نجات بدهد؛ حتی اگر مجبور به جدایی باشند و زنی که در کنار هم بودن اعضای خانواده را بر هر چیز دیگری ترجیح می دهد! مرد می خواهد بر اساس آنچه عقلش می گوید؛ دوباره بجنگد، زن اما دیگر خسته شده است و به احساسات درونی اش پناه می برد! و دو فرزندی که این میان، چشم به آنها دوخته اند! و اینجاست که پای مادربزرگ به داستان باز می شود تا بلکه بتواند با حضور خود، کمی بار زندگی را از دوش ِزن و مرد بردارد اما همین حضور دلگرم کننده به واسطه ی اتفاقاتی غیرقابل پیش بینی، باعث از بین رفتن حاصل ماه ها تلاش و زحمت خانواده می شود! آیا خانواده دوباره توان این را دارد که دور هم جمع شود و از هم نپاشد؟!
این داستان برایتان آشنا نیست؟ چیزی شبیه این را بارها و بارها در طول زندگی ام تجربه کرده ام. شبیه بازی برج هیجان است. تکه های زندگی را یکی یکی با احتیاط و ترس روی هم چیدن و به حرکت دست سرنوشت در آن سوی بازی چشم دوختن!! چند بار تمام آنچه ساخته ام، با یک حرکت ناغافل، فرو ریخته است؟! نمی دانم. اما دست کم فهمیده ام که سختی ها، مرا قوی تر کرده اند! و این را خوب یاد گرفته ام که نفس ِزندگی، از پا ننشستن است! زمین خوردن و دوباره بلند شدن! میناری داستان واقعی زندگی است. دیدنش در این روزگار سخت، قوت قلب می دهد! ریتم آرامش، ضربان قلب شما را به تسخیر در می آورد و در نهایت با پایان درخشانش، شما را در حالی خوب شریک می کند.
*MINARI نام گیاه معطر و خودرویی ست که در کناره های رودخانه می روید و در فرهنگ مردم کره، فقیر و غنی در پختن غذایشان از آن استفاده می کنند. من این انتخاب را به مثابه زندگی در نظر می گیرم؛ بی توقف و با اندک امکاناتی، رشد کردن! و به زندگی دیگران عطر و طعم بخشیدن. راستی این بهترین فیلم 2020 بود که تابحال دیدم!
یک معرفی کامل و جامع!
متأسفانه ندیدمش و حتا اسمش رو هم تا امشب به گوشم نخورده بود. با این حساب معرفیای که نوشتی و جملهی آخر متن، حالا علاقهمندم بشینم و فیلم رو ببینم. شاید همین آخر هفته. اگر فرصتی فراهم بشه. :)
من به معرفی شما این فیلمو دیدم و خیلی پسندیدم. بازیهای درخشانی داشت خصوصا پدر خانواده استیصال رو خوب نشون میداد. البته ریتم فیلم بعضی جاها به طرز کسالت آوری کند میشد مثلا وقتی مادربزرگ بیمارستان بود نمیدونم چند دقیقه فیلم فقط این بود که دخترش چطور روی مادر رو می پوشونه. تنها مطلبی که کاملا برعکس شما دستگیرم شد این بود که پدر خانواده خیلی احساساتی تصمیم میگرفت یعنی لجوجانه میخواست تا آخر بجنگه حتی اگر همه چیز رو از دست بده و خانواده اش از هم بپاشه (هدفش موفقیت بیزنس بود نه نجات خانواده. از کجا این ایده رو گرفتین؟) سرمایه و حاصل کار قبلیشون رو هم ایشون به باد داده بود (در یک دیالوگ اولهای فیلم به این موضوع اشاره میشد که همه رو خرج خانواده پدر یا مادر یا برادر...) کرده و باز هم برعکس نظر شما مادر خانواده منطقی بود و برگشت به کالیفرنیا رو راه نجات خانواده و بازپرداخت وامها میدید.
واقعا زندگی واقعی تو فیلما خیلی کمیابه ...ممنون بابت معرفی :)