تله ی روزمرگی
+
۱۳۹۹/۱۱/۱۴ | ۱۳:۴۲ | بندباز **
دستم به نوشتن نمی رود. به نقاشی کشیدن هم!
شبیه حشره ای کوچک شده ام که گرفتار تله ی چسبناک روزمرگی ست!!
می دانم خیلی زودتر از اینها باید مراقب خودم می بودم.
پاسخ
بله... یک جوری هم بی صدا میاد که اصلا متوجهش نمی شی... باید هوشیارتر بود. علی رغم تمام ادعاهایی که پیش خودم دارم منم مثل همه ی آدم های دیگه به سادگی بهش تن دادم! باید بهتر از گذشته از فرصت زندگی بهره برد. با وجود تمام تلخی هاش! :)
۱۷ بهمن ۹۹
در این جور موارد باید تظاهر کرد که این اولین باره که قرار است بنویسیم یا نقاشی بکشیم و همه انتظارات و دریافتها و برداشتهایی که درباره خودمون یا نوشتههامون داشتیم رو کنار بگذاریم. فقط انجام بدیم که انجام داده باشیم :) بعد کمی زمین برمیگرده سرجای قبل و تعادلمون رو پیدا میکنیم :)
۱۴ بهمن ۹۹
پاسخ
این حرفت من رو یاد یه کارتون تقریبا قدیمی انداخت. درباره ی یک ماهی قرمز کوچولو بود. الان اسمش یادم نیست... آهان! نمو!! یک دختر ماهی آبی هم همراهش بود که توی ناامیدی و خستگی نمو، بهش می گفت: " فقط شنا کن! ادامه بده!" و ازش می خواست به چیزی فکر نکنه تا این حالتش رو از یاد ببره. حالا حکایت همینه. فقط انجام بده تا این روزها بگذره و دوباره خورشید تابان از پشت ابرها بیرون بیاد.
متشکرم. :)
۱۷ بهمن ۹۹
پاسخ
سپاسگزارم.
به نظرم اینکه این شرایط پیله ای برای بال آوردن باشه یا نه، بستگی مستقیم به خود ِمن داره! در واقع این من هستم که می تونم از شرایط بهره ببرم یا بگذارم شرایط من رو تسلیم خودش کنه... فقط گاهی وقت ها انرژی آدم ته می کشه و میگذاره دنده خلاص!... اما این هم تموم شده. این چند روزه یک کار کوچولوی نقاشی حالم رو خوبتر کرده و دلم برای رنگ هام حسابی تنگ شده!! :)
+بله. حتما خواهم نوشت. متشکرم.
۱۷ بهمن ۹۹
از ناتوانی آدم ها خوشحال میشوم از موفقیت شان ناراحت. هر چه بیشتر مردم توی وبلاگ هاشان ضجه میزنند، بیشتر خوشحال میشوم. کمتر دیده شده نظری درباره شادی یا پیروزی کسی داشته باشم، خرابی و غمگونی اما خوراک من است. روزم را میسازد. آه! که چقدر زبان درباری به من نمی آید.
:)
۱۶ بهمن ۹۹
پاسخ
امروز صبح داشتم مطلبی می خواندم درباره ی داستان های کره ی شمالی! خواننده ای بعد از خواندن چندین کتاب از این دست داستان ها، به این نتیجه رسیده بود که " وای ما چقدر خوشبخیتم و بی خودی این همه ناله می کنیم! " و در پایان متن اش نوشته بود این اسمش " احساس خوشبختی در برابر دیدن بدبختی دیگران است! "
:))
۱۷ بهمن ۹۹
متاسفانه خیلی زودتری وجود نداره...
تله روزمرگی هر وقت دلش بخواد به سراغ ما میاد....
این ما هستیم که باید خودمونو یه جوری از این پیله بقول شما رها کنیم