این روزها بخاطر شرایط کرونا در جهان و بخاطر یک سری عوامل دیگر در کشورمان، به وضوح شاهد از هم گسستگی امور هستم. از سفارش خرید اینترنتی کتاب که بعد از یک هفته از واریز وجه و دو بار پیگیری کردن، تازه می شنوم که مرسوله در دو پارت به دستمان می رسد و این یعنی باید تمام هفته ی پیش رو و حتی هفته آینده اش را در خانه بمانیم و گوش به زنگ باشیم!! بگذریم از انتظار مضحکش که طعم یک خرید در شرایط مضیقه را ضایع می کند، این نوع ارسال - سفارش را در دو نوبت فرستادن آن هم در حالیکه تنها ده کتاب بوده که نایاب هم نبودند!! - حس عدم اطمینان و پشیمانی از خرید را در من ایجاد می کند. این مشت نمونه ی خروار از روند رو به نزول سیستمی ست که اداره ی کشور را بر عهده گرفته است! کرونا با همه ی سیاهی و تلخی اش، مثل نوری بود که بر روند کشورداری ما تابید!! شکاف ها و سوراخ ها را بهتر از هر زمان دیگری به ما نشان داد و کثافت هایی که در لوای تاریکی آنها می لولند و خون مردم زحمتکش را ذره ذره می مکند. اینکه هر هفته یک محصول ضروری نایاب می شود، قیمت ها در طول همان یک هفته بارها تغییر می کند، تصمیمات خلق الساعه از تریبون ها اعلام و بعدش بی هیچ پشتوانه اجرایی رها می شود... رها می شود... رها می شود... رها می شود تا جاییکه بالاخره این سیستم از پا درآید... که برسد به "مردم دعا کنید!"، برسد به " من گفتنی ها را گفتم دیگر کاری از دستم ساخته نیست!"، برسد به ناکجایی که شاید هیچ کس تصورش را  هم نکند!... کاش اشتباه کرده باشم! دلم می خواهد هنوز هم بتوانم با بستن صدای تلویزیون، با ندیدن پست های خبری در اینستاگرام به بی خبری خودم دلخوش باشم!! اما حادثه خیلی نزدیک تر از آن چیزی ست که فکرش را می کنم! اینطور نیست؟!


عکس از عباس عطار