صعود به یک قله واقعی!
قدیم ترها، مسافرت و دورهمی ها خیلی بیشتر بود. شاید همین باعث می شد که چندان قدر این لحظه ها را ندانیم. اما حالا با شرایط اقتصادی و کرونا و تمام دلمشغولی های دیگر، اینکه بتوانی یک روز ساعت پنج صبح بلند بشوی و از جنوبی ترین نقطه تهران بکوبی بروی روی بلندترین نطقه ی البرز در شمال تهران، خودش یک دلخوشی درست و حسابی ست! وقتی با همه ی سختی هایش به توچال می رسی و تازه رنگ واقعی آسمان را می بینی، خونی در رگ هایت می دود که از شدت جریانش، باقی چیزها را از یاد می بری! توچال اولین قله ای بود که در طول عمرم به آن قدم گذاشتم! سخت اما دلچسب بود! باعث شد بعد از مدتها دوباره به طبیعت وصل بشوم و از دامن پرمهرش سیراب و دل زنده باشم!
مسیر را با همراهی جان و دلگرمی ها و صبوری اش به وقت کم آوردن هایم صعود کردم. هوا عالی بود و دیدن کوهنوردهای واقعی - حتی آنهایی که با وجود معلولیت های جسمی به قله رسیده بودند - حسابی یادم انداخت که باید برای زندگی جنگید! و من به زحمت می توانستم وقتی که به قله رسیدیم از خوشحالی جیغ نکشم! متشکرم خدا!
پ.ن: تقدیم به همه ی طبیعت دوستان و رادیو بلاگی ها با چالش دلخوشی های صد کلمه ای شان!
تبریک میگم ایشالا همیشه در اوج:)
فکر کنم آخرین بار زمستون ۹۷ صعود کردم صعود زمستانیش دیدنیتر هم هست
مردها جیغ نمیزنند...
کامنت اول من رو به فکر انداخت! من دوران راهنمایی میتونستم جیغ بزنم، جیغهای بنفشی هم میتونستم بکشم و بلندی جیغهام روی ماشین آمبولانس رو سفید میکرد توی مدرسه :))
تا اینکه با رسیدن به سن 14 و 15 سالگی و شروع بلوغ و نشستن اون چربیهای هورمونی منحوس روی تارهای صوتی، دیگه قدرت جیغ زدن ندارم.
فکر میکنم برای تمام آقایون این قضیه برقرار باشه.
برای همین کامنت اول برام خیلی عجیب بود و لازم دیدم تصحیحش کنم. جیغ آقایون میتونه از ته دل باشه. ولی باید در همون ته دل هم بمونه! اصلا توان خارج شدن از حنجره نداره :D
خوشحالم واستون..چندسال پیش با دخترعمویم که الان به طور حرفه ای کوهنوردی می کنه کوههای اطراف مشهد که البته زیادم صعود ازشون سخت نیست و فتح می کردیم اون حس قشنگی که از بالای کوه به مسافتی که اومدی نگاه میکنی بعد کل شهر و زیر پات می بینی خیلی برام خوشایند بود...اونجا حس جیغ نداشتم اما چند باری از ترس جیغ زدم و چنان بنفش که خانواده از جیغ من به لرزه می افتادند:)
دیدن آسمان واقعی ، تنفس هوای پاک ، هم شونه بودن با جان و دلبر ، جیغ زدن و تخلیه انرژی غمباد شده ی یک مدت ، پیاده روی و هزاران چیز از قلم افتاده دیگه که من نمی دونم ، اصلاً دلخوشی کمی نیست ... تجربه خوبیه منم امتحانش می کنم ولی رسیدن به قله الان با این وضعیت کار من نیست ، من توقعاتم رو یه خورده کمتر می کنم.
ای جان ! دلم خواست دوباره روی اون سکو بشینم و اجاقی باشه و یک چای تازه دم و ... بقیه اش دیگر بماند :)
به به ... نزدیک شدن به آسمان واقعی..
حقا که این صعود و قله،، لایق بلندترین جیغ ها بوده 😊😊
به امید فتح قله های بیشتر!
اقتصاد. کرونا. و دل مشغولی.
اقتصاد و کرونا درست میشه.
مراقب مشغله های دل...
ابدا یک خوشحالی ناب و شکر مفرط با جیغ همراه نیست. با رقص همراهه. با سکوت. و.. با یک لبخند محو و ممتد.
دل ما فقرا رو می سوزونی؟
اصلا طوچال کجاست؟!
واقعا حس خوبیه
گاهی انگار فقط نیاز داریم تو ی هوای دیگه نفس بکشیم
دنیا رو از ی زاویه دیگه ببینیم
و من اون جیغِ ذوقناکِ جذاب و از ته دل رو برای همه (بیتوجه به جنسیت) و مجدداً برای خودتون، آرزو میکنم... :)