دلخوشی های صد کلمه ای
یکی از راه های قشنگ ِفرار من از دست فکر و خیال های زندگی، پختن کیک و نونه! شاید بخندید اما واقعا دوستش دارم. هفته ای دو - سه روزم به ورز دادن خمیر و بیرون درآوردن نان های شیرین و کلوچه های قلمبه از توی فر می گذره!! جان هم کمکم می کنه؛ اونقدر عالی سفیده تخم مرغ ها رو هم می زنه که قد کیک هام از قالب بلندتر می شه! لذت داره وقتی تصور می کنی همسرت هر روز صبح در محل کارش، صبحانه ش رو با نانی تازه و خانگی می خوره که تو درست کردی! یا توی دورهمی ها، اعضای خانواده ت از خوردن یک کیک ساده که عطرش خونه رو پر کرده، حسابی کیف می کنند!
پی نوشت: این پست در پاسخ چالش قشنگ رادیو بلاگی ها با عنوان دلخوشی های صد کلمه ای نوشته شده. البته گمونم یه ذره از صد کلمه بیشتر شد اما شما هم امتحانش کنید. خیلی حال خوب کنه!
راستی عکس هم برای همین امروز صبح بود که صبحانه هول هولکی خوردم!! گشنگی هم نگذاشت چیدمان خوشگل کنم!! :))
نه به نظر من گناهی نداره :)
بستگی به محل زندگی شماهم داره البته،لذت ببرید و شاد باشید
اگه بگم سفره ی صبحانه ی هول هولکیت دلمو مالش داده باور می کنی؟! که یاد سفره ی مامان بزرگم افتادم. بشقاب و نون و چای شیرین با نباتش! که هیچوقت زعفرانی نبود!.
(:
چه دلخوشی خوشمزه ای! (؛ .
به به 🥰
من عاشق ساختن دلخوشی های کوچک و سرخوشی ناب بعدشون..
منم با آشپزی سرخوش میشم، به خصوص کیک کره ای که عطر کره و وانیلش دیوانه کننده میشه و بافتش هیجان رو میریزه تو رگهام همراه با چای زنجفیلی 😊😊
نوش جان و لحظاتت ترد و طلایی و شیرین ...
(: فکر کنم ظرفای جهزیه اکثرا از اجداد به آیندگان می رسه! مثل رسم می مونه که باید مراقب ظروف قدیمی که به عنوان جهزیه وارد خونت شدن باشی و به فرزندت بسپاری!.
متأسفانه مامان بزرگم خیلی ساله فوت کردن اما بشقابت و بشقابای داخل کابینت خونمون باعث شدن بیشتر یادش بیوفتم.
امیدوارم همیشه دلخوشی ها پیشمون باشن (: .
به به.. چه کیکها و نانها و خوراکی های هیجان انگیز وهنرمندانه ای.. واقعا به نظرم آشپزی و کیک پزی هنره 👏👏👏 😊😊
پس حتما باید کیک هویج، دارچین رو بپزم.. ذوقش رو انداختی تو دلم واسه یه عصر پاییزی ...
کلا آشپزی حال خوب کنه:-)
معتقدم روحمون خالق بودن و خلق کردن رو دوست داره و خلق کردن چیزی مثل غذا حالش رو خوب میکنه:-)
حقیقتش منم دلم از این دلخوشی های خوشمزه ات خواست ... دلمان خواست :) ... دلم ضعف رفت ... اه
رنگ و روی بشقاب سمت راست من رو پرت کرد به سالهای کودکی. از توی عکس جنس بشقاب پیدا نیست، اما اون زمان یادمه مادر یک دست بشقاب ملامین با چنین طرح و نقشی داشت. تا همین یکی دو سال پیش هم هنوز بقایای آن بشقابها باقی بود. :)
.
چه دلخوشیهای شیرینی:دی :)
چه خوش سلیقه و هنرمند، نوش جان :) من چندبار امتحان کردم کیف داشت ولی سختم بود. شاید تکرار کنم بهتر بشه!
سومین خونه ای که داشتم صاحبخونم یه خانم مسن بود
بعضی وقتا شاید یکبار در ماه نون خونگی درست میکرد
و با اسانسور برام میفرستاد پایین :) همش به این فکر میکردم این بوی خوب نون تا کی توی اسانسور میمونه