یکی از راه های قشنگ ِفرار من از دست فکر و خیال های زندگی، پختن کیک و نونه! شاید بخندید اما واقعا دوستش دارم. هفته ای دو - سه روزم به ورز دادن خمیر و بیرون درآوردن نان های شیرین و کلوچه های قلمبه از توی فر می گذره!! جان هم کمکم می کنه؛ اونقدر عالی سفیده تخم مرغ ها رو هم می زنه که قد کیک هام از قالب بلندتر می شه! لذت داره وقتی تصور می کنی همسرت هر روز صبح در محل کارش، صبحانه ش رو با نانی تازه و خانگی می خوره که تو درست کردی! یا توی دورهمی ها، اعضای خانواده ت از خوردن یک کیک ساده که عطرش خونه رو پر کرده، حسابی کیف می کنند!

 

 

 

پی نوشت: این پست در پاسخ چالش قشنگ رادیو بلاگی ها با عنوان دلخوشی های صد کلمه ای نوشته شده. البته گمونم یه ذره از صد کلمه بیشتر شد اما شما هم امتحانش کنید. خیلی حال خوب کنه! 

راستی عکس هم برای همین امروز صبح بود که صبحانه هول هولکی خوردم!! گشنگی هم نگذاشت چیدمان خوشگل کنم!! :))