هنوز آن باری که از دوش‌گرفتن فارغ شده بودم و حوله‌پیچ پا توی اتاق گذاشته بودم، یادم هست. صدای یک ترانه‌ی قدیمی قاطی خش‌خش صفحه‌ی گرامافون توی اتاق پیچیده بود و من که گیج و ویج به دنبال منبع صدا بودم نگاهم با نگاه جان گره خورد. چشم هایش از شیطنت برق می زد؛ " گل دراومد از حموم، سنبل دراومد از... ". تازه قضیه دستگیرم شده بود! همانطور حوله‌پیچ توی اتاق دنبالش می دویدم و از بدجنسی‌اش جیغ و خنده‌مان با هم یکی شده بود. 

حالا که یک‌سالی از زندگی مشترکمان زیر یک سقف گذشته، جان هم درباره‌ی حمام‌های من با خانواده هم‌عقیده شده است! " وقتی بره حموم دیگه درنمیاد!!" درست یا غلط بودنش را نمی دانم. می‌گویند آنهایی که متولد آبان ماهند، عنصر وجودی‌شان آب است. شاید همین است که باعث می شود وقتی زیر دوش هستم، ذهنم بیشتر از هر زمان دیگری باز شود! بهتر از هر زمان دیگری بتوانم به زندگی و اتفاق هایی که برایم رخ داده فکر کنم. انگاری از جایی آن بالاها، آدم‌ها و رفتارشان را می بینم. بی اینکه قضاوتشان کنم یا دلگیر شوم. حتی ترس و وحشت هم از یادم می رود. آنجا خبری از جنگ و گرانی و ناامیدی نیست. برای کارهای بزرگی در آینده برنامه می‌چینم. ایده‌های ناباورانه‌ای به ذهنم می‌رسد که از نقطه‌ی شروع تا اجرایش مثل یک فیلم با جزئیات دقیق، از مقابل چشمم می‌گذرد. یک زمان به خودم می‌آیم که دارم از شوق ِموفقیت در آن کار با غرور وصف ‌ناشدنی‌ای زیر دوش می‌خندم!!!...

حق دارید. قضیه خنده‌دار هم هست. اما این چیزی‌ست که دست خودم نیست. هر بار هم به خودم یادآوری می کنم که کارشناسان ِ"قدر زمانت را بدان!" و "مدیریت زمان در یک دقیقه" تاکید دارند: "آدم ها نباید هیچ گاه زیر دوش فکر کنند!!..." خب  گذشته از اینکه وقت هدر می‌رود، آب هم هدر می‌رود. و دست آخر هم همه از تو می پرسند " اون توو چیکار می کنی؟!"... ولی خب هیچ کس خبر ندارد که یک دوش طولانی چقدر می تواند الهامبخش و آرامبخش باشد! برای من که این‌طور است، شما را نمی دانم . راستی این سری زیر دوش به یک مجموعه نقاشی با عنوان "مشق فرش" فکر می‌‌کردم! تدارکش را هم داده‌ام. همین روزهاست که دست به کار بشوم... یک چیز دیگر!! ترانه‌های قدیمی را بشنوید! دوباره و دوباره... و در صورت امکان با عشق‌تان! خصوصا اگر بلا باشد!! 

 

نقاشی از : حسام ابریشمی