شک دارم که آدم ترسویی هستم یا نه؟! در لحظه های مواجه با مرگ و تصادف، معمولا کنترل خودم را حفظ کرده ام و خونسرد بوده ام اما بعدش، در خلوت و با گذشت زمان؛ به وضوح دیده ام که چطور بدنم به لرزه می افتد، که اشک سرازیر می شود و کابوس های شبانه بی امان ادامه می یابند... . چیزی شبیه خوردن یک غذای بدهضم در مهمانی! - آن هم در رودربایستی با میزبان و خم به ابرو نیاوردن - و بعد روزها و ماه ها تلاش برای هضم کردنش!

شک ندارم که از دیدن خون در واقعیت و مجاز، حالم بد می شود. همین طور از دیدن شکنجه چه جسمانی باشد یا روانی! راستش فکر می کنم اینها همه نشانه ی سالم بودن روان آدم است. اگر کسی را یافتید که چیزی برعکس بود، باید به سلامت روح و روانش کمی شک کرد! مثل آن هایی که از دیدن فیلم سلاخی کردن یک انسان لذت می برند و با ذوق و وسواس خاصی، ماجرایش را برای دیگران تعریف می کنند!!...

اینهایی که می گویم شاید در راه یافتن جواب برای یک سوال باشد! سوالی که به کودکان مربوط می شود. نقش کودکان در فیلم هایی که این روزها می بینم برایم بیشتر از قبل اهمیت پیدا کرده است. خصوصا آن جاهایی که در فیلم، کودکی را در مواجه با برهنگی یا خشونت می بینم! مثل فیلم " هرگز روی برنگردان 2018" که پسرک داستان، یک لحظه در برابر خاله اش که برهنه است می ایستد. یا فیلم " درد و شکوه 2019" که باز هم پسرک داستان، با گچکار برهنه ی داستان رو به رو می شود. یا در فیلم " همدردی با بانوی انتقام 2005" که دخترک در مقابل مادر و مرد معلمی نشسته در حالیکه مادر اسلحه را به سمت سر ِمعلم نشانه رفته و قصد کشتن او را دارد و دخترک می پرسد چرا می خواهی او را بکشی؟ و مادر می گوید چون او یک پسربچه ی کوچک را کشته است... . و نمونه های زیادی که من تنها به این چند مورد آخر در فیلم هایی که دیده ام اشاره می کنم.

سوالم این است: " ما چقدر مراقب کودکانمان هستیم؟! " هیچ حواسمان هست در ساعت هایی که آنها را تنها رها می کنیم، با چه چیزهایی مواجه می شوند؟ این چیزها چه تاثیری در ذهن و روان کودکان ما دارند؟! چه فضای مجازی، چه واقعیت اطراف مان؛ خانه، مهمانی ها، کوچه و خیابان، مدرسه و پارک و ... هزاران جا و هزاران اتفاق که ما هیچ قدرتی در دخل و تصرف آن ها نداریم جز اینکه به هر روش ممکن مراقب بچه ها باشیم. آن هم نه فقط بچه های خودمان، هر کودکی، هر کجا، هر زمان! نمی توانید تصورش را هم بکنید که بچه ها چقدر آسیب پذیرند! و درباره ی فیلم ها هم از خودم می پرسم: اصلا چطور مجاز هستند که این نقش ها را به کودک بدهند و او را در موقعیتی این چنینی قرار دهند؟! آیا تعریف جهان ما از کودک تغییر کرده است؟! یا هیچ نهاد ِبین المللی به چنین ساخته هایی نظارت نمی کند؟!...

 

 

یاد ِخاطره هایی از کودکی همیشه در من زنده است. اتفاق هایی که در کوچه و مدرسه و مهمانی ها برای بچه های هم بازی ام می افتاد و من بی اینکه درست درک شان کنم، می دانستم که نباید رخ بدهند! این خاطره ها هنوز هم بعد از گذشت سی و اندی سال با من هستند. خاطره هایی که با کوچک ترین نشانی دوباره زنده می شوند - چیزی مثل همین فیلم ها - و شاید تنها تاثیر مثبتشان این بوده که همیشه مواظب بچه ها باشم!

 

پی نوشت: عکس از عباس عطار است.