چه کسی تعیین می کند هنر چگونه باشد؟
هنر ِمعاصر در جهان ِآزاد نه تنها در انحصار مذاهب و حاکمان نیست، بلکه این مردم هستند که می بایست از هنرمندان آثاری را مطالبه کنند که در جهت بیان شرایط موجود و کمک به بهبود آن شرایط باشد. آثاری که به واسطه ی آن ها راه حل هایی برای رهایی از مشکلات امروزی شان پیدا کنند.
اگر هنرمندان صرفا بر دغدغه های شخصی خود تمرکز کنند، شکاف و فاصله ی عمیقی بین آن ها و مردم به عنوان مخاطبان اثر هنری، ایجاد می شود. کما اینکه در حال حاضر، شاهد این فاصله و شکاف در جامعه ی خودمان هستیم.
در جوامع آزاد، دستور ِکار هنر، خلق آثاری ست که به افراد جامعه در جهت درک ِروح خود و رسیدن به آرامش درونی کمک می کند. به افراد جامعه، قدرت و امید می بخشد، خاطره های غرورآمیزشان را یادآور می شود، به آن ها کمک می کند تا به تعادل روحی برسند و بتوانند با خود و دیگران ارتباط موثری برقرار کنند. در نهایت چنین هنری در مخاطب خودش، حس تحسین و ارزشمندی به وجود می آورد. و باعث می شود افراد جامعه از حس ِپوچی و نادیده گرفته شدن، فاصله بگیرند.
در جوامع فعلی ِبشری، هنری دارای ارزش است که بتواند به انسان در مواقع رنج و تنهایی و در مواجهه با شکست و ترس و ناامیدی کمک کند. هنری که اجازه ندهد مردم در هیاهوی سرعت ِتکنولوژی و فشارهای اقتصادی، دچار ِاز هم گسیختگی روحی و روانی بشوند. هنری والا که پاسخگوی سرگشتگی و وحشت انسان امروز باشد. اگر می خواهیم هنر قدرتمند شود و تاثیر بیشتری در زندگی ما داشته باشد، ناچاریم به دردها و نیازهای واقعی مردم و جامعه توجه کنیم.
در یک کلام، سفارش هنر ِامروز، چیزی فراتر از تخیلات نامنظم یک هنرمند است! و مردم می بایست مسیر هنر را به سمتی هدایت کنند که به خودشان کمک کند! کمک به شناخت خود، بخشایش، عشق و حساسیت به دردهای انسانی و سیاره ای که به سرعت رو به نابودی است!
اثری از: مهدی سحابی
بند آخر مانیفست هر هنری است،نه فقط برای عصر حاضر، بلکه برای تمام طول تاریخ بشر.
هدف هنر،
برای تشویق و ترویج بخشایش.
زیبا بود و نشان از فهم عمیق و ریزبینی نویسنده دارد.
یاد یک توییتی افتادم با این مضمون که: آدمیزان پیوسته دنبال چیزهایی میره که هیچ فایدۀ ملموسی نداره. اگر فقط دنبال غذا و تولید مثل بود، الان نه هنر وجود داشت، نه موسیقی، نه فوتبال، نه ادبیات و ...
خیلی وقتها با این سؤال روبرو میشیم که این همه کتاب میخونی که چی؟ یا دوست داری بنویسی که چی؟
شاید بهترین جوابش همین هیچی باشه. یا همین مثال توییت بالا.
والا نمیدونم من چندان صاحبنظر نیستم اما در این نگاه که هنر چطور باید باشه خیلی عوامل دیگه هم غیر از شخص هنرمند میتونه سهیم باشه. برای مثال سیاستگذاری مراجع و رسانههای جمعی. مثلا چرا موسیقی محلی کم پخش میشه؟ آیا طرفدار نداره چون پاسخگوی طبع جامعهی امروز نیست؟ یا چون دیده نمیشه و تریبونی نداره طبیعتا نمیتونه شناخته بشه و چندان طرفداری هم پیدا کنه؟
در مورد مد و کلاس و آثار انتزاعی باز هم من نمیتونم صاحبنظر باشم ولی اگر کسی هنرمندنماست دیگه نباید در بحث ما جا بگیره، اینطور آدمها اگر هم سراغ دغدغه جامعه بروند باز هم سطحیه و برای محبوبیت شخصی. اگر هم هنرمندی خالصانه آثارش رو خلق میکنه که تقصیری نداره، این چیزی هست که در توان و ظرفیتش هست.
و اگر هم زاویهی کاربرد هنر در زندگی رو در نظر بگیریم، با کثرت سلیقه مواجه میشیم. شاید من آثار انتزاعی و ترکیب رنگ برایم آرامشبخش باشه کسی دیگه مناظر طبیعی، من آواز قدیمی گوش کنم، یک نفر دیگه موسیقی ترکی. اینکه به هنر و جامعه به شکل توده نگاه کنیم که یک درد و یک نیاز دارند، عملی نیست. چون سلیقهها متفاوته، پس بهتره هر هنرمندی با بیان خودش فرصت نمایش داشته باشه تا طیفی که همسو و نزدیک به هنر او هستند پیدایش کنند. حالا تا نظر شما چی باشه..
خب امیدوارم که موفق باشی در راه هدفی که داری :)
البته نباید فراموش کرد که این هنرمند هست که ذوق مردم رو پرورش میده، حتی اگر دغدغهش مردمی باشه، مردم دربارهی کیفیت هنر بیشتر از هنرمند صاحبنظر نیستند. منظورم از همه این حرفها اینه که اگر روزی در همین راهی که میری مخاطب کمی داشتی یا مخالفی داشتی، نباید به خودت شک کنی. فقط همین، چون قطعا هستند کسانی که کارت رو دوست داشته باشند.
سلام :)
به نظر شما اینکه هنر مردمی باشه و فقط به درونیات شخص هنرمند نپردازه مثل این نیست که از ابتدا فرض کنیم هنرمند از جمع مردم جداست؟ یعنی بعنوان موجودی که در همین جامعه زندگی میکنه فکر نمیکنی که به هرحال باید افکار و احساساتش نماینده بخشی از مردم باشه؟ پس خود به خود مرتبط با مردم هست؟
و تازه مگر میشه اگر هنر از دل و درون هنرمند نجوشیده باشه بتونه به روح آدم دیگهای کمک کنه؟ یعنی چطور میشه از هنرمند انتظار داشت دغدغه و روح شخصیش رو رها کنه ولی به روح مردم کمک کنه از درد رها بشوند، مگر اینکه هردوی اینها یکی باشند که در اینصورت هنرمندی که به دلش میپردازه خودبخود داره رسالتش رو انجام میده، نه؟