سوگلی جدیدترین اثر کارگردان یونانی؛ یورگوس لانتیموس، فیلمی در ژانر تاریخی و کمدی-درام است. هر چند داستان این فیلم، طنزی تلخ و سیاه از تاریخ انگلستان قرن هجدهم است اما به طرز عجیبی به زمان حال ما (خصوصا در ایران) شباهت دارد.

 

 

انگلستان درگیر جنگ با فرانسه است و ملکه "آن" حکمرانی ضعیف است. ملکه ای که تمام خصلت های پست را به نوعی در خود جمع کرده است. او در نظر اول انسانی طفیلی و فاقد هرگونه قدرت تصمیم گیری و ابراز نظر است. هم جنس خواه است و از شدت افسردگی به طرز جنون آمیزی می خورد. ملکه ی مادری که عقیم است (11 فرزند خود را در طول زایمان و یا پس از آن به سرعت از دست داده است) و حالا تنها حلقه ی اتصال او به زندگی 11 خرگوش به نام کودکان از دست رفته اوست. قاعدتا چنین موجودی تهوع آور می نماید اما در خلال داستان و با برملا شدن رازهایی در خصوص این ملکه، در می یابیم که او شدیدا قابل ترحم است.

سوگلی روایت بازی ِقدرت است! قدرتی که در یک مثلث میان سه زن، به تناوب دست به دست می شود. مخاطب در طول داستان با جماعتی سر و کار دارد که زندگی شان اغراق در نهایت معنی خود است. طراحی صحنه، گریم، لباس، بازی ها و حتی نوع تصویربرداری این فیلم، اغراق آمیز و نمایشی بودن زندگی انسان ها را به خوبی نشان می دهد. در درباری که اهالی آن این چنین عروسک وار سرگرم بازی های خود هستند، برای مردمان یک کشور تصمیم گیری می شود. زندگی یک ملت به دست چنین افرادی تعیین تکلیف می شود و خب نتیجه اش هم قابل پیش بینی ست! ( و به زعم من، برای ما قابل لمس است.)

و نکته ی دیگر که همیشه برایم جای سوال داشته و دارد؛ موضوع اصالت است! آن هم بر طبق تعاریف انگلیسی ها از شرافت و قداست ِخون ِاصیل! در این فیلم سه راس مثلث قدرت به این گونه چیده شده اند؛ "آن" ملکه ای که در نهایت اصالتش به سطحی پایین تر از زندگی حیوانی نزول کرده است، "ابیگل" خدمتکاری که به عنوان یک تازه به دوران رسیده و یا نوکیسه، ادعا می کند به خانواده ای با اصالت تعلق دارد. و "سارا" زنی مقتدر و زیرک از خاندان درباری که سالیان سال به عنوان نزدیک ترین دوست ملکه، به گونه ای سررشته ی تمام امور سلطنت را به دست دارد. و در تمام این سال ها به دنبال جاه طلبی های خود حتی از کشتن هزاران نفر انسان بیگناه در یک جنگ، ابایی ندارد.

در طول داستان به طرز زیبایی شاهد رنگ باختن لحظه به لحظه ی پیش داوری های خود هستیم. درمی یابیم که قدرت چگونه معصوم ترین و فقیرترین انسان ها را به هیولایی بدل می کند که خودشان هم روزی از مواجه با آن منزجر می شدند. و مفهوم دیگری همچون وطن پرستی! آن هم به سبک و سیاقی که خود می پسندیم نیز در خلال داستان مورد نقد قرار می گیرد.