خشک آمد کشتگاه من *
+
۱۳۹۸/۹/۱۰ | ۱۰:۱۳ | بندباز **
" بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد
-چون دل یاران که در هجران یاران-
قاصد روزان ابری ، داروگ ! کی می رسد باران؟... "
*نیما یوشیج
پ.ن: وقتی نمی دانی چه بگویی؟! چگونه بگویی؟!...
پاسخ
می نویسم برای تو جان! می نویسم.
تن آن بوم ها را باید به رنگ عشق آغشته کنم اگرنه حرام می شوند.
کومه ام آباد است با حضور تو و گرم و روشن است به یمن محبتت.
۱۱ آذر ۹۸
پاسخ
همچنین ؛ در جوار جانان !
:)
۱۱ آذر ۹۸
بنویس جان ! بنویس !
بکش ! بوم ها انتظارت را می کشند .
کومه ات آباد و پر نور !