هنر به چه کار می آید؟
بعد از پشت سر گذاشتن یک سری اتفاقات زنجیره ای خوب و بد، فرصتی دست داد تا به سراغ کتابی بروم که از نمایشگاه کتاب خریده بودم و مشغول خواندنش بشوم. یک فصلش که تمام شد دیدم این کتاب از آن دست کتابهایی ست که باید (می شود / بهتر است) چند بار خواندش. پس شروع کردم به یادداشت برداری و بعدتر دیدم که چه خوب می شود اگر بتوانم خلاصه ای از هر بخش آن را توی دنیای مجازی نشر بدهم. شاید برای بقیه علاقمندان به هنر هم جالب و خواندنی باشد. القصه این شد که دست به کار شدم و باید بگویم که مطالب بعد، برداشتی ست از کتاب: "هنر چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند؟". نوشته ی آلن دوباتن و جان آرمسترانگ و با ترجمه ی گلی امامی - نشر نظر .
داستان ما از این سوال اساسی آغاز می شود که اصولا هنر به چه کار می آید؟
اگر علاقمند و پیگیر دنیای هنر باشید، تفاوت محسوسی را در تاسیس و راه اندازی گالری های هنری در سطح شهر تهران (لااقل) حس کرده اید. فعالیت های هنری در سطح جهانی با سرعت بیشتری از گذشته در دل حراجی های بزرگ جریان دارند. اثرات آن ها بر دنیای هنر و بخصوص نقاشی ایران هم مشهود است. بعد از سال ها رکود، راه اندازی حراج تهران، برگزاری سمینارها و کارگاه های مختلف با موضوع کیوریتوری و گالری داری، اقتصاد هنر و دعوت به بازدید از موزه ها و نمایشگاه های هنری، همه و همه شاهدی هستند بر این ادعا که "هنر اهمیت زیادی دارد!!."
اما در مقابل، بارها برای خودم پیش آمده که تحت تاثیر تبلیغات فراگیر یک نمایشگاه، سختی راه و زمان محدود را به جان خریده و به بازدید از مجموعه ای از آثار هنری رفته ام. و در مقابل، بعد از ساعت ها سر پا بودن، سرخورده و مایوس، به خانه بازگشته ام. در مورد بازدید از موزه ها حتی، وقتی در برابر یک اثر معروف ایستاده ام احساس عجیب و دلهره آوری داشته ام. اینکه چقدر دانش و سواد بصری ام کم است. اینکه چرا هیچ چیزی از این اثر نمی فهمم. و و و ... . ممکن است همه اینها برای شما هم پیش آمده باشد. حتی در زمینه های دیگر هنری، در تئاتر، سینما، موسیقی و ... . گاهی تقصیر را به گردن خالق اثر می اندازم. گاهی خودم را مقصر می دانم. اما ظاهرا مسئله اصلا اینطور نیست. یعنی نه در اثر هنری اشکالی هست و نه در من ِمخاطب! بلکه اشکال در بحث آموزش و عرضه ی هنر است.
به این معنی که ما در قرن معاصر بیشتر از هر زمان دیگری در مقابل هنر بیگانه بوده ایم. یا منصفانه تر این است که بگویم کمتر از هر زمان دیگری با هنر ارتباط برقرار کرده ایم! و بارها در مواجه با یک اثر هنری از خودمان پرسیده ایم که " این دیگه چیه؟ به چه درد می خوره؟!... ". شاید بد نباشد که کمی بیشتر روی این سوال مکث کنیم و از خودمان بپرسیم که اصلا بشر برای چه هنر را به وجود آورده است؟ شما چه پاسخی به این سوال می دهید؟
نقاشی از: علی اکبر صادقی
پی نوشت:
این مطلب برداشتی از کتاب "هنر چگونه زندگی شما را متحول می کند؟"
اثر: آلن دوباتن و جان آرمسترانگ و ترجمه ی گلی امامی است.
سلام
به بیان خوش اومدید :)))