فرزندان سانچز

+ ۱۳۹۹/۱۲/۴ | ۱۲:۱۴ | بندباز **

فرزندان سانچز، داستان زندگی واقعی خانواده ی سانچز در مکزیک است، که به قلم اسکار لویس در تاریخ ادبیات جهان حک شده است. خانواده ای که در سال های 1959 با فقر دست و پنجه نرم می کرد و در همان حال مورد مطالعه ی اسکار لویس قرار گرفت. داستان فقر و نتیجه های آن ؛ جرم و فحشا، داستان تازه ای نیست اما وقتی که کتاب را دست می گیری با نثر روان و ترجمه ی شیوای حشمت الله کامرانی، متوجه گذر زمان نمی شوی. می بینی که ابعاد زندگی خانواده ی سانچز، برای تو خیلی آشناست! مشکلاتشان همان هایی که تو هم ازشان باخبری! حتی همین حالا هم با گذشت بیش از نیم قرن از نوشتن داستان، تو می توانی به وضوح شاهد داستانهایی مشابه آن در واقعیت باشی. اما چه چیزی باعث می شود که کتاب را زمین نگذاری و با وجود وزن بالای آن، همچنان تا آخرین لحظه های خواب شبانه، به خواندنش ادامه بدهی؟!

تنها تفاوت در زاویه ی دید نویسنده است! اسکار لویس، روایت زندگی یک نسل را از زمان کودکی تا کهنسالی، از دید ِتک تک افراد خانواده شرح می دهد! طوریکه تو می توانی هم زمان هم پدر باشی، هم مادر و هم دختران و پسران این خانواده! هم زمان می توانی مردی باشی که تمام مدت در حال جان کندن برای رفع گرسنگی اعضای خانواده است و هم زنی که با کمترین امکانات تلاش می کند یک اتاق کوچک را برای چهار فرزند، جایی مناسب زیستن کند و باز هم بجای تک تک بچه ها می توانی به این زندگی و والدین و تمام ماجراهای چندین ساله اش نگاه کنی. اینجاست که درمی یابی خلق سگی پدر از کجاست؟ مادر چرا جان می دهد؟ دختر چرا فراری می شود و پسر چرا خلافکار و قمارباز!! و البته در لابه لای تمام اینها، همیشه لحظه های رنگارنگ، شیرین و خاطره سازی هم هست که نامش زندگی ست! و امید و تلاش برای بهتر کردن شرایط این زندگی... . 

 

 

کتاب با توجه به مقدمه اش، ششصد صفحه است که من هنوز به نیمه اش هم نرسیده ام اما خواستم با این نوشته، پیش از هر چیزی از تلاش های یک انسان در مقام نویسنده و محقق علوم اجتماعی و جامعه شناسی تشکر کنم که عمرش را صرف نگاه کردن و ثبت و ضبط شرایط زندگی مردم یک گوشه از این جهان کرده است که تلاش هر روزه شان تنها زنده ماندن در آن روز است! ایکاش این کتاب را تمام ما بخوانیم. ایکاش بیشتر آنهایی بخوانند که در مسند قدرت و تصمیم گیری برای زندگی مردم جامعه هستند! تا ببینند که تبعات فقر چیست!؟ که بیکاری چگونه می تواند بنیان یک خانواده را در هم بکوبد؟! خواندن این کتاب، شریک شدن در لحظه لحظه های زندگی انسان هایی ست که اگر شرایط شان متفاوت بود، می توانستند سرنوشت های متفاوت تری داشته باشند!

 

پ.ن: مشخصات کتاب من : فرزندان سانچز - نوشته اسکار لویس - ترجمه حشمت الله کامرانی - انتشارات جاویدان - چاپ سوم 1369 - 600 صفحه

Dark Figure Of Crime 2018

+ ۱۳۹۹/۹/۱۸ | ۱۲:۱۹ | بندباز **

"شکل تاریک جنایت"، یک فیلم جنایی و درام محصول کره جنوبی به کارگردانی کیم تای کیون است. فیلم روایت رویارویی یک کارآگاه با قاتلی ست که مرتکب چندین قتل شده و در زندان هر بار با غرور و رضایت به روش قتل های خود اشاره می کند. او تکه تکه کردن اجساد و پخش کردن آن تکه ها در قسمت های مختلف شهر را امضای کار خودش می خواند. و مدام پلیس و کارآگاهان را به بی عرضگی برای کشف و اثبات جرم خود متهم می کند. کارآگاه اما مرد ثروتمندی که از قضا همسرش به قتل رسیده است و با گذشت ده سال از مرگ او، هنوز قاتلش پیدا نشده است.  او از تمام امکانات خود از جمله حیثیت شغلی اش برای اثبات جرم قاتل استفاده می کند. فیلم داستان کشمکش های روانی و سرنخ های راست و دروغی ست که میان متهم و کارآگاه برای پرده برداشتن از قتل های او، رد و بدل می شود. 

 

 

با پیگیری های خستگی ناپذیر کارآگاه، ما وارد دنیای قاتل می شویم. شرایط زیستی او را در کودکی اش می بینیم. اینکه فقر و بیکاری پدر یک خانواده چطور بر سرنوشت کل آن خانواده تاثیر می گذارد و آثار بعدترش در سطح جامعه به شکل پرورش یک قاتل روانی نمود پیدا می کند که برای اثبات خود و جبران تمام تحقیرهای گذشته، به هر کسی که کوچکترین مخالفتی با او داشته، حمله ور شده و او را از پا در می آورد... هر کسی به سادگی نمی تواند تاثیر چنین رخدادهایی را در پیکره ی خانواده و بعد از آن جامعه متصور شود! اما دیدن این فیلم می تواند تا حدی " چهره ی تاریک جنایت " را به ما نشان بدهد. جنایتی که می تواند از گرفتن حق داشتن یک شغل برای پدر ِمتهم آغاز شده و تا مرگ چندین مرد و زن و نابودی خانواده هایشان ادامه پیدا کند.

در طول تماشای فیلم ما شاهد تلاش ِبی وقفه ی کارآگاه برای یافتن مدارک و شاهدی جهت اثبات جرم قاتل هستیم تا او دوباره نتواند بعد از مدتی حبس کشیدن، به جامعه برگردد و به کارش ادامه دهد. و از سوی دیگر، قاتل را می بینیم که در حال مطالعه ی قوانین حقوقی کشورش در زندان است تا بتواند با راه انداختن بازی های روانی و دادن سرنخ های گمراه کننده، برای خودش زمان بخرد و به کمک وکیلش، حکم عفو بگیرد. به نظرم فقر و بیکاری نه تنها انسان ها را احمق می کند بلکه با از بین بردن ِنهاد خانواده باعث بروز غده های سرطانی ای همچون قاتل می شود. جوانی که با توجه به هوش سرشارش می توانست در موقعیتی بسیار متفاوت برای جامعه اش فردی مفید باشد! مصداق چنین مسائلی را هر روز در جامعه مان شاهدیم اما برای رفع آن چه می کنیم؟!