دنیای خوبی نداریم؟! عزیزانی داریم که بعد از ما قرار است توی همین دنیا زندگی کنند؟! دوست داریم آن ها هم مثل ما از شرایط ناخوب زندگی رنج ببرند؟! یا آنقدر برایمان عزیز هستند که حاضر باشیم بخاطر آینده شان، زندگی حال حاضرمان را دچار تغییر کنیم؟! شاید اسم دیگر فیلم انولا هولمز را بشود گذاشت؛ مادری که از خودش می گذرد برای اینکه دخترش در آینده، مشکلات او را نداشته باشد! اما این عنوان حق مطلب را ادا نمی کند. 

شرلوک هولمز را که خاطرتان هست؟ همان کارآگاه همه چیز تمام و باهوش و مغرور! با برادرش مایکرافت که مردی خشک و رسمی، به شدت ثروتمند و دارای روابط بسیار میان سیاستمدران بود! خب حالا نانسی اسپرینگر، مجموعه داستان هایی را نوشته و چاپ کرده که در آن ها ما با خواهر کوچک شرلوک و مایکرافت آشنا می شویم! خواهری که در کودکی، پدرش را از دست می دهد و برادرها هم بعد از مدتی خانه را ترک می کنند. او می ماند و مادری که کلی راز دارد! و علاوه بر همه ی اینها، دخترش یعنی انولا را طوری پرورش می دهد کاملا نقطه ی مقابل تربیت دختران انگلیسی در آن زمان است؛ انولا ورزش های رزمی یاد می گیرد و از آنجایی که به مدرسه نمی رود، تحت آموزش مادر، تمام کتاب های کتابخانه ی کاخ بزرگ شان را به مرور می خواند. به علم رمزگشایی از کلمات تسلط پیدا می کند و دست آخر صبح روز تولد شانزده سالگی اش، وقتی از خواب برمی خیزد، متوجه می شود که مادرش ناپدید شده است! البته هدیه تولد او را فراموش نکرده؛ یک بسته با کلی چیزهای رمزآلود که انولا به کمک آنها برای یافتن مادرش قدم در یک مسیر ناهموار می گذارد!

یادمان نرود که درست همین زمان که او برادرهایش را برای کمک فرامی خواند، با مردهایی مواجه می شود که عقیده دارند او به هیچ وجه مشخصه های یک خانوم اصیل زاده ی انگلیسی را ندارد! پس باید به مدرسه ی شبانه ی روزی تربیت خانوم های جوان فرستاده شود! تا بلکه در آینده بی شوهر نماند!! البته که انولا آنجا دوام نمی آورد و برای یافتن مادرش فرار می کند و در این مسیر به طور تصادفی با لرد جوانی آشنا می شود که قرار است به کمک او، تاریخ و آینده ی زنان انگلستان را تغییر بدهد!

 

 

فیلم  انولا هولمز گذشته از تمام جنبه های سرگرم کننده اش که شامل بازی های درخشان و بازسازی مکان های قدیمی انگلستان است، در بطن خود برای زنان جسور و آنهایی که به دنبال در دست گرفتن سرنوشت زندگی خودشان هستند هم بسیار جذاب و آموزنده است. زنانی که در آن تاریخ برای داشتن حق رای! به طور مخفیانه با مجلس تمام عیار مردسالار انگستان می جنگیدند و از قضا مادر انولا رهبر این گروه زنانه بود که برای رسیدن زنان به حقوق برابر با مردان و آزادی از قید رسم و رسومات تاریخ مصرف گذشته در انگلستان، دخترش را ترک می کند. بی اینکه خبر داشته باشد دخترش حالا برای خود خانومی تمام عیار شده است! و ناخواسته به دنبال مبارزه با زورگویی، موجب گشایش بزرگی در زمان خود می شود. و این چکیده ی تمام تلاش های مادر برای تغییر آینده ی دخترش است! دختری که از بودنش و توانایی هایی که با مرارت زیاد به دست آورده کاملا خشنود به نظر می رسد! هر چند هم در ابتدا و هم در انتهای فیلم یادآور می شود که اسم او یعنی Enola معکوس کلمه ی Alone یعنی تنهاست. پس اگر در این مسیر تنهاست و باید با خیلی چیزها تنهایی مواجه شود (گذشته از جامعه مردسالار و زنان و حتی برادرانش) ترسی به دل راه نمی دهد.

این فیلم زیبا را تماشا کنید و از آن لذت ببرید. و فکر کنیم که برای داشتن آینده ی بهتری که عزیزانمان قرار است در آن زندگی کنند، ما چه کارهایی می توانیم انجام بدهیم؟!